بیداد بگویم

ساخت وبلاگ

لحظه ای عشق را اینگونه تصور کن:

عشق یک نابینا را به معشوقه اش!  که هیچوقت آن را با چشمان خود ندیده است.

عشق یک ناشنوارا که تا پایان عمر صدای معشوقه اش را نه شنیده است و نه می شنود..

عشق آن معلول حرکتی را که شاید تا پایان عمر نتواند با معشوقه ی خود قدم بزند.. بدود.. یا حتی در آغوشش بگیرد!

اصلا حتی اگر چند تکه استخوان هم که باشد.. یا حتی قسمتی از لباسش..    او را احساس می کند..   احساسی عمیق و آشنا..

اگر آن نابینا بعد سالها بینا می شد چه می شد!؟     بید مجنون را دیده ای!؟    نمیدانم ولی تا وقتی نابینا بود با تمام وجودش عشق را احساس می کرد!

به نظر من کیفیت عشق به همان بودن ها و نبودن ها بستگی دارد!  مثلا با اینک میدانی یکچیزهایی هست و یکچیزهایی نیست ولی با تمام وجود بخواهی اش!

 فرض کن  در نبود  بینایی یا شنوایی و توان حرکتی.. دو نفر را بخاطر پیوند قلبی گه بینشان وجود دارد در کنار هم نگه میدارد و احساس خوش بودن در کنار هم را با هیچ کس عوض نمی کنند.

وقتی با کسی روبرو می شویم اول چشم می بیند.  اما یک نابینا نه!    وقتی شروع به صحبت می کنیم باید حد اقل یکی از دو طرف شنوا باشد.. اما ناشنوا..   و....       

آن نابینا با نگاه اول عاشق نمی شود..   میشنود و احساس می کند.     ناشنوا..  می بیند و دریافت می کند..

 من نمیدانم اگر هر کدام ازین حواس را نداشتم چطور باید ثابت می کردم که عاشق کسی هستم و در کنار او احساس آرامش خواهم کرد! 

شما عشق بین این آدمها را چطور درک می کنید!؟     ( جز اینکه کلیشه وار بگویم ..احساس قلبی من باعث می شود که به آن جایی جذب شوم که احساس بهتری دارم و برای بعدش هر اتفاقی که بی افتد از انتخابم پشیمان نخواهم شد)

جانا تو ماه روشنی.....
ما را در سایت جانا تو ماه روشنی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8tazekarf بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 2:15